عشق
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
منزلگه عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالین و چه خشت
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
منزلگه عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالین و چه خشت
گل همیشه بهار
گل سپید عذارم خدا کند که بیایی نگار لاله تبارم خدا کند که بیایی
خمیده قامت سروم در آرزوی وصالت ستاره شب تارم خدا کند که بیایی
شکسته شیشه قلبم زسنگ طعنه اغیار دگر نمانده قرارم خداکند که بیایی
غم فراق تو دلبر، گرفته تاب وتوانم تمامِ دار و ندارم خدا کند که بیایی
به ره نشستی و زاری در انتظار ظهورت شب و سحر شده کارم خدا کند که بیایی
تمام هستی خود را به سخا و شرافت به مقدم تو گذارم خدا کند که بیایی
برای دیدن رویت بسان ابر بهاری زدیده اشک ببارم خدا کند که بیایی
شمیم عطر تو آید ولی زدیده نهانی گل همیشه بهارم خدا کند که بیایی
به انتظار تو مولا تمام عمر نشستم دگر شکیب ندارم خدا کند که بیایی
به نامردان نمی خندم که از مردان بدی دیدم
به نامردی قسم مردی در این دنیا ندیدم من
شمع شدی شعله شدی سوختی تا هنر خود به من اموختی
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس اهوی وحشی را
ازاین خوشتر نمی گیرد
قند است لب تو اگر توانی یک بوسه از ان به من رسانی
بنام خدا
ای بهانه شعرهای گاه و بیگاهم
ای ترانه ی شبهای بیداری ام
ای نهان ترین نجواهای اشکبارم
اینک این من، این تو
زین بیشترم سوخته خواهی؟
این تو و این دل.